هیواي شكسته: پرده

Tuesday, June 28, 2005

پرده


پرده توری برف

جلو پنجره اویخته است.

مرد با خاطره عشقی دور

مانده سرگرم در این روز زمستانی سرد

یادها می ریزند

از سر شاخه اندیشه او

برگهایی همه زرد.

زن در این سوی اتاق

مانده تنها با خویش

عشق او خاطره دوری نیست

زیر چشم او را افسوس کنان می نگرد.

بر لبش می گذرد:

"وه چه نزدیک و چه دوری از من!"

مرد تنها در خویش

بیصدا می گرید

خیره در چشم خیالی که به او می خندد

می کشد آهی و لب می بندد.

وه چه دوری و چه نزدیک به من.

پرده نازک اشک

جلو پنجره چشم زن آویخته است.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

Link
<

1 online

چند فيلترشكن




? ? ? ? ? ? ? ? ? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ??


بالا? صفحه