هیواي شكسته: همسایه

Monday, June 27, 2005

همسایه

همسایه ای مهربان دارم که می ایستد

به درگاه خانه و لختی با من سخن می گوید

و مرا شکوه می دهد ازلبخند سرشار خود

و به یاریم می آید گاه با دستهای راغبش

هیچ جایگاه فراز و مقامی ندارد این مرد

و همچون من فرسنگهای روز را باید که پیاده طی کند.

با این همه اما بی آنکه خدد را برنماید و فخر فروشد

بیش از هر ملک و سهامی قدروقیمت و اعتبار دارد.

به جانبش رو می کنم وقتی که غصه به در می کوبد

به او تکیه می دهم هنگامی که ملال را هم می گیرد

گذشته هامان را گفتگو می کنیم که رفته است

و گرمایی هست به معنای همان هر شب بخیر که می گوییم

آه همسایه خوب ستیزها همه پایان می گیرد

انگاه که آدمی انسان مجاور را به دوستی گرفته باشد.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

Link
<

1 online

چند فيلترشكن




? ? ? ? ? ? ? ? ? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ??


بالا? صفحه