هیواي شكسته: مسافر

Tuesday, April 11, 2006

مسافر


مسافر خسته من، بار سفر رو بسته بود
تو خلوت آیینه ها ،به انتظار نشسته بود
می خواست که از اینجا بره،اما نمی دونست کجا
دلش پر از گلایه بود،ولی نمی دونست چرا
دفتر خاطراتشو رو طاقچه جا گذاشت و رفت
عکسهای یادگاریشو برای ما گذاشت و رفت
دل که به جاده می سپرد،کسی اونو صدا نکرد
نگاه عا شقونه ای ،برای اون دعا نکرد
حلا دیگه تو غربته،ستاره سر نمی زنه
تو لحظه های بی کسی ،پرنده پر نمی زنه
با کوله بار خستگی ،رو جاده های خا طره
مسا فر خسته من ،یه عمر که مسا فره

به یاد...



0 Comments:

Post a Comment

<< Home

Link
<

1 online

چند فيلترشكن




? ? ? ? ? ? ? ? ? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ??


بالا? صفحه